هوش مالی

هوش مالی چیست؟​

 هوش مالی، آن هوشی است که ما استفاده می‌کنیم تا مسائل مالی خاص خود را برطرف کنیم. هوش مالی باعث می‌شود فرصت‌هایی را خلق و یا از فرصت‌هایی که دیگران نمی‌توانند ببینند استفاده کنیم.

راه حل مشکلات مالی چیست؟

  • پول به تنهایی مشکلات مالی شما را حل نمی‌کند. به همین علت است که دادن پول به افراد فقیر، مشکلات مالی آنان را برطرف نمی‌کند. در بسیاري از موارد، این کار تنها مشکل را به درازا می‌کشاند و افراد فقیر بیشتری می‌آفریند. به‌عنوان نمونه به ایده یارانه‌ها توجه کنید.
  • سخت کار کردن هم مشکلات مالی را حل نمی‌کند. جهان پر از مردمان سخت‌کوشی شده است که پول به‌دست می‌آورند‌، اما با این حال عمیق‌تر در قرض فرو می‌روند. بعضی نیاز دارند برای قدری پول بیشتر، حتی سخت‌تر کار کنند.
  • تحصیلات، مشکلات مالی را حل نمی‌کند. دنیا از افراد تحصیل‌کرده‌ي فقیر پر شده است.
  • داشتن یک شغل مشکلات مالی را حل نمی‌کند. برای بسیاری از افراد، این سه حرف ش.غ.ل صرفاً معادل روز به روز فقیرتر شدن است. میليون‌ها نفر وجود دارند که به ‌اندازه کافی پول در می‌آورند تا زنده بمانند، ‌اما استطاعت زندگی کردن را ندارند. بسیاري از مردم با وجود داشتن شغل؛ استطاعت داشتن خانه، مراقبت‌های درمانی مناسب، آموزش یا حتی پس‌انداز کافی برای دوران بازنشستگی را ندارند.

هوش مالی برطرف‌کننده مشکلات مالی است. 

طبقه بندی هوش مالی

هوش مالی فردی​

هوش مالی فردی یک نیاز است. امروز بسیاری از افراد بیکار هستند. در کنار آموزش‌های دانشگاهی و حرفه‌ای؛ دانش مالی و اقتصادی و تمرکز بر ارتقاء و افزایش هوش مالی حائز اهمیت است.

اگر چه اکثر ما از هوش کافی برای امرار معاش و زنده‌مانی برخورداریم، ولی میل به زندگی و ارتقاء استاندارد زندگی یکی از موضوعات مهم است. هوش اقتصادی زیربنای رفاه بیشتر است.

اگر شما بیکار باشید یعنی هیچ شغل (JOB) و یا کاری (WORK) نداشته باشید، از چهار راه کارمندی، خویش فرمایی، راه اندازی کسب و کار و سرمایه‌گذاری می‌توانید پول‌سازی یا درآمدزایی کنید.

شاید راهکار افزایش درآمد در رسته کارمندی اضافه کاری، و در رسته خویش فرمایی انجام پروژ‌ه‌های بیشتر باشد؛ ولی به دلیل محدودیت زمانی و بنیه فیزیکی سقف افزایش درآمد محدود است.

اگر چه مالکیت کسب و کار و کارآفرینی منجر به بکارگیری وقت، پول و منابع دیگران می‌شود؛ ولی نظر به اینکه همه افراد توان کارآفرینی و طراحی و اجرا و مدیریت یک کسب و کار را ندارند این رسته هم نیاز به کسب مهارت‌های پیشرفته و آموزش‌‌های تکمیلی هوش مالی و اقتصادی دارد.

و در انتها با توجه به نرخ تورم بالا در عرصه بین‌المللی و ملی؛ و تغییر قوانین اقتصادی و پول، مهارت‌های سرمایه‌گذاری و کسب و افزایش درآمد از طریق سرمایه‌گذاری یک نیاز حیاتی است. این بخش محدودیتی برای افزایش درآمد ندارد و تا آنجا که هوش، دانش مالی و پول شما آمادگی داشته باشد پیش می‌رود.

اگر آمادگی دارید که هوش مالی و اقتصادی فردی خود را افزایش دهید؛ در این بخش با ما باشید.

هوش مالی بانوان

به نظر من پیام و اصول فلسفی “زن ثروتمند” در دنیای امروز نسبت به گذشته برای زنان سراسر دنیا از اهمیت ویژه‌ای برخوردار است. چرا؟ به دلیل این‌که امروزه دنیا در مقایسه با نسل مادران، مادر بزرگان و اجداد مادری ما تفاوت چشم‌گیری داشته است. قوانین، به ویژه درخصوص پول و رفاه مالی زنان دستخوش تغییرات شده‌اند.

در دنیای سرمایه‌گذاری این‌که چگونه سرمایه‌گذاری کنید، چگونه یک ملک استیجاری را خریداری کنید، خرید چه نوع سهامی را انتخاب کنید، چگونه یک سرمایه‌گذاری سودآور داشته باشید موضوعاتی هستند که جنسیت در آنها مطرح نمی‌باشد. چنانچه سرمایه‌گذاری در زمینه سهام، اوراق قرضه و یا املاک و مستغلات باشد فرقی نمی‌کند که خریدار، فروشنده، مالک، اجاره کننده یا فردی که بازسازی ملکی را به عهده می‌گیرد زن باشد یا مرد.

زمانی‌که بحث پول مطرح می‌شود، واکنش زنان و مردان از نظر تاریخی، روانشناسی، روحی و احساسی یکسان نخواهد بود. گذشت زمان و برخی مسائل فرهنگی خانوادگی و اجتماعی باعث گردید زنان برای رسیدن به رفاه مالی وابسته به دیگران باشند. اما چالش‌های بسیاری در این نوع شیوه زندگی وجود دارد. اگر همسر شما فوت کند و یا اگر از همسر خود طلاق بگیرید چه می‌شود. شما باید قبل از بحران چاره‌ای بیاندیشید و خود را توانمند کنید. دانش عمومی اقتصادی نقش به سزایی در بهبود معیشت زندگی آتی شما خواهد داشت. 

زن دارای دانش اقتصادی و هوش مالی بالا می‌تواند در کاهش فقر کشور، خانواده، تربیت فزرندان با بنیه قوی اقتصادی، و همچنین تسهیل اشتغال و حذف تفکر کارمندی و ایجاد جامعه‌ای کارآفرین، مولد، ایده پرداز و پیشرو نقش اساسی داشته باشد. 

امروزه تحولات اجتماعی، بالا رفتن ضریب امنیت عمومی و رشد مشارکت‌های اجتماعی؛ باعث گردید جامعه زنان در چند دهه اخیر به اندازه‌ی گذشته‌ای دور ارتقاء یابند و منصفانه‌ است اقرار کنیم چه خوش درخشیدند. 

در کلان شهر تهران به عنوان الگویی کوچک و قابل تعممیم حداقل در سطح ملی؛ مطالعه‌ی تطبیقی بین سرشماری سال 1390 نسبت به سال 1385؛ نشان دهنده‌ی افزایش جمعیت بانوان این کلان شهر است، بطوریکه حدوداً 51% از جمعیت کل تهران را بانوان تشکیل می‌دهند. 

در عین حال توزیع سنی در گروه 25 الی 29 سال است که تقریباً 15% از جمعیت کل تهران را به خود اختصاص می‌دهد و این به مفهوم نومادرانه در ساخت آینده است. 

رفتارهای این گروه در تعمیم فردی به جهانی؛ گرایش بازار مصرف اقتصادی را حکم و به سادگی در جهان رواج می‌دهد؛ همچنان که تابع مولد تربیت نسل آینده خواهد بود. 

آنچه به نظر می‌رسد این است که مهم‌ترین جریان دهه‌ی آینده جریان زنان بوده که منجر به تحول بنیادین در عرصه‌های اقتصادی، سیاسی، اجتماعی و فرهنگی خواهد بود.

این مسأله به تناسب موضوع بحث از منظر تغییر فرهنگ مدیریت مالی خانواده، نگرانی‌های اشتغال فرزندان، تربیت مالی فرزندان و مشارکت زنان در تامین نیازهای مالی قابل بررسی است. 

بنابراین ارتقاء دانش مالی بانوان به شکل هنرمندانه‌ای جهت ارتقاء وضعیت اقتصادی کشور، همچنین فقر زدایی و افزایش مشارکت‌های اجتماعی مورد مطالبه است.

 

 

هوش مالی خانواده

در گذشته؛ آن زمان که نوجوان بودیم، پدر و مادرم از سر کار به خانه بر می‌گشتند، ساعت پنج و نیم عصر شام می‌‌خوردند و رأس ساعت شش اخبار نگاه می‌کردند … امروز کسی را دور و برم نمی‌شناسم که با چنین نظمی زندگی کند. امروزه مردم کمتری طبق برنامه‌ی زمانی هشت تا پنج کار می‌کنند و مناسکی همچون شام خانوادگی کم‌کم ناپدید می‌شوند.

طی هزاران سال، خانوار معمولی در بیشتر نقاط دنیا نهادی بزرگ و چند نسلی بوده است. واحد خانواده در عصر کشاورزی کارکردهای مهم زیادی داشته است. خانواده همچون یک گروه تولیدی در مزرعه یا دهکده کار می‌کرد. فرزندان را آموزش می‌داد و از بیماران پرستاری و از سالخوردگان نگهداری می‌کرد.

تغییرات عمده در خانوار دقیقاً موقعی شروع شد که کشورها صنعتی و شهرنشین شدند. در این دوره، کار از خانه به کارخانه منتقل شد. آموزش به مدارس بیرون خانه برون‌سپاری گردید. خدمات بهداشتی به پزشک یا بیمارستان انتقال یافت و وظیفه‌ی خدمت‌رسانی به سالمندان به گردن دولت افتاد. در نتیجه، خانواده کوچک شد و تبدیل به الگوی فراگیری شد که با شرایط صنعتی و شهری تناسب بیشتری داشت.

تا اواسط دهه‌ی 1960، متخصصان اصرار داشتند که این الگو ـ پدری که کار می‌کند، مادری که خانه‌دار است و دو بچه‌ی کمتر از هجده سال ـ هرگز موقعیت برتر خود را از دست نمی‌دهد. در حال حاضر، کمتر از 25 درصد خانوارهای آمریکایی و اروپایی در این تعریف می‌گنجند.

خانوارهای تک سرپرست، زوج‌های ازدواج نکرده، زوج‌هایی که یک بار یا دو بار (یا بیشتر) ازدواج کرده‌اند و از روابط قبلی‌شان فرزند دارند، ازدواج‌های زمان پیری و، این اواخر، پیوند مدنی و قانونی همجنس‌گرایان، اگر آن را ازدواج به حساب نیاوریم، همه مطرح یا علنی شده‌اند. در نتیجه، طی چند دهه‌ی کوتاه، نظام خانواده ـ که زمانی سخت‌تر از هر نهاد اجتماعی دیگر تغییر می‌کرد ـ تحول یافته است. و تغییر سریع دیگری در راه است.

امروزه که به دلایل مختلفی همچون جهانی شدن و یا بیماری کرونا که شرکت‌ها کارهای خود را برون‌سپاری می‌کنند، خانواده‌‌ها آن را درون‌سپاری و پذیرش می‌کند. برای ده‌ها میلیون خانوار جهانی، کار تمام وقت یا پاره وقت به خانه برگشته است. همان انقلاب دیجیتالی که کار در خانه را آسان می‌کند، خرید و سرمایه‌گذاری و تجارت سهام و خیلی کارکردهای دیگر را نیز به خانه منتقل می‌کند.

آموزش کماکان در کلاس درس محبوس است. مراقبت از سالمندان بیش از پیش به خانه باز خواهد گشت. اشکال خانواده، شمار طلاق، فعالیت‌های جنسی، روابط بین نسلی، شیوه‌های آشنایی، پرورش کودک و سایر ابعاد زندگی خانوادگی، همه به سرعت متحول می‌شوند. مرز بین زمان کار و زمان خانواده و در کنار آن زمان‌بندی‌های ثابت، محو می‌شود. 

این مسأله باعث ایجاد و توسعه شکاف فرصت در نهاد استراتژیک خانواده گردیده است و فرصت طلبان این بار نیز برای رسیدن به اهداف خود روی مرکز اجتماع یعنی نهاد خانواده تمرکز کردهاند. 

کوچکترین عضو و مرکز جوامع بشری هم اکنون خانواده‌ها هستند. خانواده‌ها در محیط‌های اولیه (پدر، مادر و فرزندان) و ثانویه (فامیل یا بستگان) توسط قوانین فرهنگی داخلی اداره و محافظت می‌شوند. در سال‌های اخیر فرهنگ اقتصادی خانواده‌ها به شدت تغییر یافته و علاوه بر آسیب‌هایی مانند تجمل‌گرایی؛ روش مدیریت اقتصادی خانوارها به گونه‌ای است منجر به فقر، عدم اشتغال فرزندان و اهمیت پایین سلامتی تأمین کنندگان درآمد به جهت کار فیزیکی زیاد و اشتغال چندگانه نان آور خانواده است.

مرکز خانواده مادر است. مادر است که وظیفه تربیت نسل بعدی را به عهده دارد. و حقیقتاً مادر است که بیشترین قدرت نرم را در خانواده داراست. چراکه توانایی مستقیم و قابلیت تأثیرگذاری بر مرد خانواده را داراست. در خانواده بسیاری از مایحتاج از قبیل منزل، ماشین، دکوراسیون داخلی، اسباب و وسایل آشپزخانه و حتی البسه فرزندان با نظر و نفوذ مادر تصمیم‌گیری می‌شود. با تعمیم جهانی الگوی فوق می‌توان به این نتیجه رسید که جامعه‌ی بانوان بالاترین نفوذ را در مدیریت هزینه‌ دارد و در حقیقت شریان جریان نقدینگی بسیاری از بنگاه‌های کوچک و متوسط در اختیار بانوان است. حمایت ایشان از کسب و کاری موجب موفقیت و پیروزی آن کسب و کار و همچنین تحریم و بی‌توجهی ایشان موجب شکست و نابودی آن کسب و کار می‌شود. به همین دلیل بدست گرفتن ورودی فکری زنان و تدوین الگوهای سبک زندگی همواره مهم بوده و در اولویت بنگاه‌های تبلیغاتی و اقتصادی می‌باشد. بنابراین فرصت طلبان این بار نیز برای رسیدن به اهداف خود روی مرکز اجتماع یعنی نهاد خانواده تمرکز کردهاند. 

از آنجایی که باندهای انتقال فرهنگ درون خانواده، خانواده به خانواده (فامیل و بستگان) و دوست به دوست فیلتر ندارد؛ الگوهای رفتاری طراحی شده روی مادران تمرکز بیشتری دارد و الگوی رفتاری ترویج شده، از طریق محیط‌های ثانویه در جامعه توسعه می‌یابد و بدترین الگوی رفتاری حال حاضر در کنار سبک زندگی تجمل‌گرایی و مصرف گرایی، فرهنگ دلالی است که بدون دانش مالی و اقتصادی به بازار ارز، سکه، خودرو و ملک می‌رود و این سردرگمی و آشوب اقتصادی بزرگی است که همچون موریانه بنیان اقتصادی جامعه را سست می‌کند. 

یکپارچه‌سازی سیستم فوق پیچیده براندازی نرم، بوسیله‌ی ابزارهای ارتباطی در جهت رخداد پدیده جهانی شدن صورت می‌پذیرد. بدین منظور الگوهای یکسانی برای ترکیب و هم افزایی جریان‌های فکری مورد نیاز است تا بتواند به شتاب ایجاد شده؛ شتاب مضائف دهد. برای این منظور ابزارهای ارتباطی با استفاده از علوم تکنولوژی شناختی مأموریت هدفمندی برای ایجاد فرهنگی خاص دارند. این هدف برای سنین و جنسیت‌های متفاوت از طریق ابزارهای چون فیلم، کارتون، انیمیشن، ماهواره، اسباب بازی، موسیقی، مطبوعات، رادیو، خبرگزاری‌ها، اینترنت، شبکه‌های اجتماعی، طراحی عرفان‌های وارداتی  و …. صورت می‌پذیرد و مالکیت اصلی آن در اختیار آمریکا و صهیونیسم است.

ضمن اینکه در مسأله جنگ نرم و جابجایی اهداف؛ زمانیکه تمرکز مادران بجای تربیت فرزند صالح؛ بر تجمل گرایی، مصرف‌گرایی و … قرار گرفت، فرزندان خود به دنبال نیازهای خود می‌روند و به این ترتیب خوراک مناسبی برای طراحان جنگ نرم فراهم می‌شود.

در ایران هم اکنون نهاد خانواده متولی خاصی ندارد؛ اگر چه بسیاری از نهادها متولی بخشی خاص از این نهاد مقدس هستند ولی در مسأله آموزش‌های اقتصادی و ارتقاء هوش مالی خانواده‌ها تقریباً هیچ فعالیتی صورت نمی‌گیرد. 

چنانچه آموزش‌های لازم مدیریت پول و دانش اقتصادی در اختیار خانواده‌ها باشد پول در مدت بیشتری در خانواده حفظ می‌شود و با تبدیل آن به دارایی قدرت اقتصادی خانوار بالا می‌رود و با پیوند خانواده‌های دارای بنیان مالی مستحکم، فقر کاهش و اقتدار اقتصادی بالا می‌رود. 

همچنین نهادینه شدن دانش مالی باعث کاهش فشارها و همچنین افزایش درآمد خانواده می‌گردد. 

دستاورد دیگر انتقال دانش مالی به فرزندان باعث تسهیل امر اشتغال و رفع بیکاری و بالطبع شکل‌گیری خانواده‌های جوان از طریق ازدواج در سنین پایین‌تر خواهد بود. چراکه فرزندان با مشارکت در مدیریت مالی خانواده تجربه و تبحر کافی در اداره زندگی خود را کسب می‌نمایند. این موضوع باعث کاهش فشارهای خانوادگی و همچنین کاهش آسیب‌های اجتماعی می‌گردد. ترکیب زن و مرد مجهز به دانش مالی ریسک شکست مالی را پایین می‌آورد. همچنانکه آگاه هستید پیر شدن جمعیت ایران و کاهش آمار تشکیل خانواده و فرزندآوری یکی از مسایل اساسی امروز کشور ایران است. خانواده‌های با بنیان اقتصادی قدرتمند در کنار حل مشکل آب در شرق کشور این توانایی را دارند که جمعیت ایران بزرگ را تا دو برابر افزایش دهند.

جامعه دارای بنیان مالی محکم خانوادگی شتاب فزاینده‌ای در پیشرفت خواهد داشت. 


هوش مالی کودکان

متن

هوش مالی کسب و کارها و شرکت‌‌‌ها

امروزه اصناف، کسب و کارها و شرکت‌ها مشکلات زیادی برای حفظ و توسعه کسب و کارشان دارند؛ و بسیاری از آنها در آستانه تعطیلی، تعدیل نیرو و یا بیکاری قرار دارند.

در خط مقدم این مسأله شرکت‌های پیمانکار و مهندس مشاور قرار دارند. ما حدود ۴۵۰۰ شرکت مهندس مشاور در کشور داریم که آسیب دیدن آنها به مفهوم از بین رفتن بخشی از مغز کشور است.

این مسأله از عوامل متعددی چون؛ تحریم‌ها و کاهش منابع دولتی برای پروژه‌های عمرانی، عدم یکپارچگی مالی و اقتصادی، نبود یک سازمان پیشران، عدم تکامل ساختارهای فروش و بهره‌برداری کشور، نبود عرصه و زیر ساخت برای فعالیت تخصصی سرمایه‌گذاران و مشارکت کنندگان، عدم تعالی ساختار داخلی شرکت‌ها و نبود مهارت‌های تخصصی برای تأمین سرمایه، بهره‌برداری، فروش؛ و در نهایت نداشتن یک برنامه دقیق و بلند مدت برای کسب و کار و حضور در بازارهای بین المللی نشأت می‌گیرد.

در طی ۵ سال مطالعه، تحقیق، پژوهش، برگزاری سمینار و مباحثه با فعالان صنایع به تجربیات زیادی دست یافتم.

بسیاری از شرکت‌ها بصورت سنتی و خانوادگی اداره می‌شود. برخی دیگر با گرفتن وام و سرمایه‌گذاری در مکان‌هایی که هرگز شانس فروش برای آنها محقق نشد، خود را به دردسر انداخته بودند. و البته برخی از شرکت‌ها با وجود همه‌ی مشکلات مسیر تعالی را پیموده بودند. ایشان فعالانه به دنبال ارتقای دانش و هوش مالی و اقتصادی خود بودند و در سمینارها و جلسات اتاق فکر شرکت می‌کردند و به راستی که این شرکت‌ها امروز ممتاز هستند.

رهیافت پژوهش، تحقیق، مطالعه و برگزاری مستمر جلسات اتاق فکر پیرامون زوایای تجارت (اعم از تولید، بازرگانی، طراحی، نظارت، تجهیز، تأسیس، طراحی و مدیریت) و قیاس آن با کسب و کارهای موفق بین‌المللی نتایج جالبی ایجاد نمود. برخی از این نتایج “کسب و کار جریانی” و ابر فرانهاد مرکز مشارکت صنعت ساخت است.

در سال گذشته یک روز بعد از سخنرانی، یکی از اعضای هیأت مدیره شرکتی از ما برای توسعه یک پروژه تجاری دعوت کرد. هنگامیکه در حال مذاکره و آشنایی با شرکاء، ترکیب اعضای هیأت مدیره و ساختار داخلی شرکت بودیم؛ متوجه شدیم این شرکت بطور اتفاقی دارای سیستم پیشرفته و ساختار تکامل یافته‌ای شبیه یک مرکز مشارکت عمومی، خصوصی و اجتماعی (PSPP Center) است. ترکیبی از شرکت‌های ساختمانی به علاوه حضور شرکت تعاونی انجمن‌های تخصصی، شرکت تعاونی کارکنان یک سازمان، یک بانک و تعدادی سرمایه گذار!

این شرکت به دلیل اتصال به یک بانک، شرکت تعاونی کارکنان و بازنشستگان یک سازمان و تعدادی سرمایه‌گذار معتبر؛ جریانی از سرمایه را بطور مستمر و ماهیانه جذب می‌کرد. پیمانکاران بزرگ سهامدار در این شرکت توان بالایی از اجرای پروژه را دارا بودند. و بالاخره انجمن‌های تخصصی درگاه ورود به بخش خصوصی (فعالان بازار) برای بهره‌برداری و فروش بودند. این موارد باعث شکل‌گیری یک مرکز منسجم، چابک و پیروزمند شده بود.

امروزه بسیاری از کشورها همانند کشور هند، با یک سرمایه‌گذاری ۵ ساله در تربیت ۲۵۰ نفر جهت راه‌اندازی مراکز مشارکت؛ سالیانه ظرفیتی معادل ۵۰ میلیارد دلار از جمعیت خود را جذب و به پروژه‌های عمرانی هدایت می‌کند.

در مطلبی که اخیراً اتاق فکر امریکن اینترپرایز (American enterprise) منتشر نموده؛ کشور آمریکا به فکر تشکیل یک بانک با سرمایه‌های ملی برای توسعه زیرساخت (بانک ملی توسعه زیر ساخت) نموده است. که البته لازمه‌ی آن امکان تجارت بانکها در بورس است.

بنابراین افزایش هوش مالی برای شرکت‌ها از تعالی پرسنل سازمان و و با تشکیل اتاق فکر و تدوین نقشه راه توسعه؛ منجر به افزایش درآمد و فروش کسب و کار خواهد شد.

هوش مالي کشورها

دولت‌ها نيز نيازمند “هوش مالی ۶: یکپارچگی مالی”، یعنی یکپارچگی پنج هوش مالی هستند.

پيش‌تر پنج هوش مالي مختلف را به‌صورت فهرست‌وار آوردم. يك بار ديگر آنها را در اينجا بيان مي‌كنم:

هوش مالي ۱: پول بيشتر درآوردن

هوش مالي ۲: حفظ پول خود

هوش مالي ۳: بودجه‌بندي پول خود

هوش مالي ۴: تقويت پول خود

هوش مالي ۵: بهبود اطلاعات مالي خود

دولت‌ها نياز دارند پول درآورده و از پول خود محافظت كنند، پول خود را بودجه‌بندي كرده، پول خود را تقويت كرده، و در جستجوي بهترين اطلاعات مالي باشند.

اگر دولتي به‌صورت يكپارچه عمل كند، هم آن دولت و هم مردمش شكوفا مي‌شوند. اگر دولتي فاقد يكپارچگي باشد، آن دولت و مردمش مدام در تقلا بوده و روز به روز فقيرتر مي‌شوند.

ماليات‌هاي بالاتر و بدهي بيش از حد علايمي است كه نشان مي‌دهد. دولت‌ امريكا در حال دست و پنجه نرم كردن با مسأله كمال مالي است.

در سال 1971 هنگامي كه نيكسون كشور ‌امريكا را از استاندارد طلا خارج ساخت و دنيا را مجبور كرد پول رايج كشور آمریکا را به‌عنوان پول رايج ذخيره كل دنيا بپذيرد، آن وقت بود كه ‌امريكا يكپارچگي مالي خود را از دست داد.‌

امروزه، به‌جاي آنكه ثروتمندترين كشور دنيا باشد، بزرگ‌ترين ملت بدهكار در جهان به شمار مي‌رود.

در حالي كه بسياري از مردم، به خاطر اين تغيير در قوانين پول، بسيار ثروتمند شده‌اند، ميليون‌ها نفر ديگر از نظر مالي كله پا شده‌اند.

فاصله طبقاتی روز به روز در حال عريض‌تر شدن و خطرناك‌تر شدن است.

مشكل كشور ‌امريكا از “هوش مالي 3: بودجه‌بندي پول خود” آغاز شد. وقتي امريكا بيش از آنچه صادر كند شروع به واردات كرد، آنها قوانين پول را تغيير دادند و شروع كردند به انباشتن‌ تريليون‌ها دلار وام.

وقتي به هوش مالي 4 نظري مي‌افكنيم، آشكار مي‌شود كه دولت ‌امريكا پول را تقويت نمي‌كند … درعوض بدهي را تقويت مي‌كند.‌ امروزه ثروتمندترين مردم دنيا به فقيرترين مردم عالم بدهكارند. صحبت بر سر فقدان يكپارچگي است.

امريكا هنگامي كه از كل دنيا خواست تا دلار دولت ‌امريكا را با پشتوانه اعتقاد و اعتبار كامل بپذيرد، از يكپارچگي مالي خارج شد. هيچ كس دوست ندارد در ‌امريكا سرمايه‌گذاري كند و ببيند كه ارزش دلار افت مي‌كند.

وقتي دنيا تقاضاي پس دادن پول خود را دارد، موضوع هوش مالي 2، يعني حفاظت پول خود از شر غارتگران خواهد بود. كه در مورد آزمايش قرار خواهد گرفت.

من معتقدم ‌امريكا به يك غارتگر غول‌پيكر تبديل خواهد شد، يعني احتمالاً نسبت به پرداخت برخي از بدهي‌هاي خود كوتاهي كرده و از قول‌هايي كه به شهروندان سالمند براي بيمه خدمات درماني و تأمين اجتماعي داده است غافل مي‌شود.

اين مسأله باعث مي‌شود كه تورم درآمدهاي كارگران را نابود كند و ماليات‌هايي را به دوش افراد جوان تحميل كند. به نظر من، اين يعني از هم گسيختگي.

روش رايج دولت ‌امريكا به منظور افزايش هوش مالي 1: بيشتر پول در آوردن، از طريق بالا بردن ماليات‌ها، چاپ پول بيشتر، قرض گرفتن پول بيشتر، نبرد در يك جنگ جديد و نپرداختن تعدادي از قبض‌ها است.

پر واضح است كه اين كار باعث مشكلات مالي بيشتري خواهد شد، كه اگر اين مشكلات زودتر در وهله اول حل شده بودند، مي‌توانستيم از آنها دوري كنيم.

تاريخ به تحقيق تكرار مي‌شود.

رهبران و تعليم‌دهندگان ما از آنچه به هنگام تخلف دولت از يكپارچگي پول اتفاق مي‌افتد، آگاه بوده‌اند.

اين مسأله قبلاً اتفاق افتاده است. كوپرنيك در سال 1517 نوشت كه تورم يكي از “آفت‌هايي است كه نظام پادشاهي را تضعيف مي‌كند”.

در سال 1776 آدام اسميت گفت: “تورم باعث مخرب‌ترين فروپاشي‌هاي بخت افراد” مي‌شود. هشدار اسميت در اين اواخر در آلمان به حقيقت پيوست، يعني هنگامي كه هيتلر به قدرت رسيد و پس از آنكه دولت ويمار، يكپارچگي پول رايج خود را بر‌انداخت.

تنها دليلي كه‌ امريكا و عموم دنيا تفاوت ميان پول به‌صورت ثروت و ارز را درك نكرده‌اند به اين خاطر است كه سيستم‌هاي مدارس ما به سادگي فاقد يكپارچگي آموزشي بوده و از توليد جمعيتي كه از نظر مالي با سواد باشند قصور مي‌ورزند.

شخصاً معتقدم ما به‌عنوان عضوي از مردم، عضوي از يك ملت و كل عالم همگي سر به سوي يك طوفان كامل نهاده‌ايم.

به عقيده من، پس از اين مدت بسيار طولاني كه فاقد يكپارچگي بوديم، حال نيروهاي مالي، سياسي، محيطي و معنوي خواهان آن هستند كه اين آونگ در جهت ديگري تاب بخورد.

اينكه دقيقاً چه اتفاقي مي‌خواهد بيافتد نمي‌دانم، شايد اين طوفان در حال حاضر آغاز شده است.

متأسفانه، ابر ثروتمندان، يعني كساني كه بيشترين سود را از سيستم جاري اقتصادي مي‌‌برند، از تحولات مالي پيش رو كمترين تأثير را خواهند گرفت.

بقيه ما هستيم كه عوامل طبيعي را احساس كرده و ملزم هستيم نهايت تلاش خود را در نبرد با اين طوفان به کار ببریم و در اين ميان فقرا بيش از همه رنج خواهند برد.

خبر خوب اين است كه مشكلات پيش رو ما را باهوش‌تر مي‌سازد، البته اگر با دليري مسئوليت آنها را به عهده گرفته و از آنها نگريزيم. در درون هر مشكل گوهر حكمت نهفته است، جواهري كه ما را باهوش‌تر و قوي‌تر ساخته و باعث مي‌شود صرفنظر از شرايط اقتصادي، كارهاي بهتري انجام دهيم.

حتي خبر خوب‌تر اينكه تعدادي از دولت‌هاي ملي در حال آغاز روش به كار گرفتن دوره‌هاي آموزش مالي در سيستم‌هاي آموزشي خود هستند. پيش‌بيني مي‌كنم كه آن كشوري كه بهترين آموزش مالي را در اختيار دارد، جهان را به عصر تازه‌اي از كاميابي اقتصادي رهنمون خواهد نمود. روي هم رفته اين عصر، عصر تکنولوژی است.